U kiss stories part20
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ جمعه 27 مهر 1391برچسب:,ukiss , شين دونگهو, shin dongho, U kiss stories part20, توسط mina

Ukissstorie20

شب بود همه خواب بودن مينا رو بالكن نشسته بود داست اسمونو نگاه ميكرد كه ديگ براش اي ام اي امد

رفت سمته گوشيش شمارشو نمي شناخت

"بيداريي؟؟؟ "

مينا:شما؟؟؟

"دونگهوام"(اي ادام زرنگ شماره منو از كجا گير اوردي؟؟؟)

مينا:تو شماره ي منو از كي گرفتي؟؟

 - من از سوهيون خواستم كه شمارتو از ياسي بگيره اونم از ياسي با كلي بدبختي گرفت بعدشم با كلي بدبختي به من داد

مينا با خودش گفت :من تو رو ببينم ياسي بيچارت ميكنم

- خوب حالا چيكار داشتي نصف شبي؟؟

- ميخواستم معذرت خواهي كنم؟؟؟

- براي چي؟؟؟

- براي بالا پشت بومو....

- اها...مشكلي نيست

- من خيلي خوش حالم

- برا چي؟؟؟

- خوب چون تو نزدي تو برجكم

-  ه براي اينكه ميترسيدم خودتو پرت كني پايين

- يعني براي اين نبود كه تو هم منو دوست داري يعني نمي خوام با من دوست باشي(اي جانم عزيزم چه بد قلب بچه رو شيكوندم )

- ببين دونگهو يه چيزاي هست كه مانع دوستي من با تو ميشه

- مثلا؟؟؟

-با اس كه نميشه گفت

- خوب حالا تو بگو

- نميشه

دونگهو هم كه نمي تونست تحمل كنه زنگ زد به گوشي مينا

مينا:چيه؟؟؟

- ميشنوم !!!

- چي رو؟؟

- چيزايي كه مانع دوستي منو تو ميشه

مينا يه نفس عميق كشيد و با يه حالت غم ناكي گفت:ببين تو جاي كه من زندگي ميكنم خيلي كارا با اينجا

فرق داره منظورم فرهنگمونه

- خوب

- خانواده من خوششون نمياد من با يه پسر دوست بشم

- چرا؟؟

- ا...خودمم دليلشو نمي دونم ولي جاي كه من زندگي ميكنم اين جوري خوب شايد به خاطره اينكه

پسراي ما قابل عتماد نيستن(هي )

-  خوب من كه كره ايم تازه لازم نيست خانوادت بدونن

- فقط اون نيست

- ديگه چي؟؟؟

- من امدم اينجا كه درس بخونم وقتي هم كه درسم تموم بشه از اينجا ميرم
- من مشكلي با اين ندارم

- ولي من دارم نمي خوام وقتي دارم از اينجا ميرم چشام گريون باشه

- منظورتو نمي فهمم

مينا به فارسي:چه خنگي تو ....منظورم اينكه نميخوام وقتي دارم از اينجا نارحت برم

-اها بعد اون تكه اول چي

- كدوم؟؟

- هموني كه به يه زبون ديگه گفتي

- من چيزي يادم نمياد

- باشه مهم نيست ولي ...

ولي چي؟؟؟   -

-  چرا ميخواي مقاومت كني؟

- چون اخرشو ميدونم

- نه نميدوني

- چرا ميدونم من بر ميگردم ايران پيش خانوادم تو هم با يكي مثل خودت يه زندگي جديد شروع

ميكني

-  حداقل يه شانس به خودت بده من ميدونم  خودتم اينو ميخواي من واقعا دوست دارم

(اين قسمتو بايد گند نوشت چون خيلي مهمه)

مينام فقط اينگار وقت همين يك كلمه رو ميخواست تا به هيچي فك نكنه و بدون عقل وارد اين بازي بشه

مينا:منم همين طور

دونگهو :باور كن پشيمون نميشي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مينا:اميداورم و بعد گوشيو قطع كرد

 

 

 

 

 تمام شد تا قسمت بعد باي

 


نظرات شما عزیزان:

laleh
ساعت18:21---30 مهر 1391
مرسی عزیزم
قسمت بعد رو زیاد بزار مسییییییی


mahsima
ساعت14:04---30 مهر 1391
سلام خوب بود ولییییییییییی کم بود پارت بعدیرو بدو بدو بذاررررررر. ممنونپاسخ:سلام سعي ميكنم دفعه بعد بيشتر بزارم

شیدا
ساعت11:29---28 مهر 1391
مرسی عالی بود مثل همیشه خوشم اومد راستی عروسی دختر خالت مبارک از طرف من تبریکپاسخ:خيلي ممنون باشه ميگم بهش

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: